مادرم در وهلهٔ اول آشنایی با هر کسی او را فرشته میپنداشت. نکات مثبتش را به حدی پررنگ میدید که قادر به دیدن عیوب او نبود. حتی تذکرات اطرافیان نیز ذرهای او را ظنین نمیکرد و او منتهای محبتی را که در توانش بود برایش عرضه میکرد. طولی نمیکشید که درست مثل روابط قبلی با …
ادامه ی نوشته بت نسازید