گاهی اوقات برنامه ریزی میکردم ساعت خاصی بیرون بروم و بعد در ساعتی تقریبی به منزل برگردم و دوباره کارهایم را از سر بگیرم اما بارها ترافیک، خریدی ناگهانی، دیدن دوستی بین راه و چند کار پیشبینینشده برایم به وجود میآمد و باعث میشد نتوانم در زمانی که فکر میکردم حتماً بازخواهم گشت در منزل باشم و از آنجایی که به خاطر برنامه ریزیام لیستی از کارها انتظارم را میکشید نه میتوانستم از اضطرابی که به جانم افتاده بود رها شوم و نه سر موعد به خانه بازگردم.
تمام مدتی که بیرون بودم عذاب وجدانی به سراغم میآمد که چرا دیرتر از خانه بیرون نزدم یا تعداد بیشتری از کارهایم را به سرانجام نرساندم یا چرا طوری برنامه ریزی نکردم که بتوانم زمانی که حتی در منزل نیستم هم بخشی از آن ها را انجام دهم.
هنوز موفق نشدم به طور کامل این عادت را اصلاح کنم اما به میزان قابل توجهی پیشرفت داشتهام و اغلب سعی میکنم پیش از خروج از منزل بخش اعظم کارهای لیست روزانهام تیک خورده باشند و تمهیداتی نیز میاندیشم تا بتوانم در زمانهای فراغت بیرون از منزل نیز کارهایم را پیش ببرم و این نکته را به خاطر دارم که تعیین زمان بیرون رفتن از منزل با من است نه زمان برگشتن.
دیدگاهها