برای در رفتن از زیر کار، عادت داشتم خودم را با تمیز کردن خانه، شستن لباسهای چرک یا پختن غذاهایی که در ظاهر هوس کرده بودم، مشغول کنم. ساعتها همینطوری میگذشتند و پس از صرف نهار انگار که دارویی خواب آور خورده باشم به خواب میرفتم. بعدازظهر اگر مهمانی خاصی در پیش نبود با کسلی به صورت نصفه نیمه به برخی کارهایم میپرداختم اما همین که به ساعات انتهایی روز نزدیک میشدم، عذاب وجدان به سراغم میآمد و در آن وقت اندک میخواستم مابقی کارها را پیش ببرم که موفق نمیشدم.
شب را با عذاب وجدان به سر میبردم و به خودم قول میدادم تا روز بعد رویهای دیگر را در پیش بگیرم اما روزهای بعد نیز تغییری در برنامهام نمیدادم تا اینکه بالاخره روزی از این جریان به ستوه آمدم و تصمیم گرفتم تا زمانبندی مشخصی برای کارهایم داشته باشم.
مقداری از زمان خوابم کاستم و پس از صرف صبحانه، مشغول کارهایی شدم که از زیر انجام دادنشان در میرفتم. زیرا میدانستم این امور دیر یا زود باید توسط خودم صورت گیرند و به هر نحوی که شده برای غذا پختن و رسیدگی به امور خانه زمانی خواهم یافت.
حالا شما نیز همین کار را انجام دهید. با یک بازنگری میتوانید متوجه شوید که چه اموری را بهانه کردهاید تا به کاری که به زعم خودتان دشوار است نپردازید. آن ها را در اولویت بعدیتان قرار دهید و از ابتدای روز به سراغ کارهای اصلی بروید.
دیدگاهها