بارها پیش آمده بود که پیش از شروع کسب و کاری در رابطه با آینده شغلی و درآمد احتمالیاش رویاپردازی میکردم. پیشرفت خودم را حتمی میدیدم چون بر این باور بودم در زمینههای مختلف تمام تحقیقات لازم را انجام دادهام و به حد کافی سبک سنگین کردهام.
اما همین که مدتی میگذشت و نتیجهی مورد نظرم را به دست نمیآوردم، گمان میبردم به علت نام آشنا نبودن برندم در جامعه یا کمبود اطرافیان دلسوز است که بازدهی مورد نظرم را دریافت نکردهام. به زعم من باید مدت بیشتری به خودم و کارم فرصت میدادم و هنوز برای نتیجهگیری زود بود.
پس با هر روشی که میشد بیشتر تلاش میکردم تا دیده شوم اما باز تغییر خاصی در درآمدم حاصل نمیشد. زمان میگذشت و رفته رفته دلسرد میشدم و در آخر میپذیرفتم که حقیقت چیز دیگری است.
من درست بازار را آنالیز نکرده بودم، شغل انتخابیام اشباح شده بود، تواناییام به حد عرضه کردن نرسیده بود و یا اوضاع اقتصادی خراب جامعه، دامن گیر من و کارم شده بود و مرا به ورطه و نابودی کشانده بود.
اهمیت داشت که چه چیزی عامل اصلی انحلال کسب و کارم بود اما همیشه یک حقیقت تلخ برایم تکرار میشد که رویاپردازی نکن.
با رویاپردازی نمیتوانیم به درستی تجزیه و تحلیل کنیم. رویا خوشبینانه و کورکورانه ما را به سمتی سوق میدهد که دوست داریم. با رویاپردازی در رابطه با نتیجه، واقعیت از ما دور میشود. دیگر آن حادثهای که در حال وقوع است را به درستی نمیبینیم و زمانی که متوجه میشویم به ته خط رسیدهایم و چیزی جز سرخوردگی برایمان باقی نمیماند.
دیدگاهها