گاهی اوقات در طی صحبت با افرادی میشنوم که با حسرت از یک علاقه شخصی در زمینه کاری یاد میکنند. علاقهای که فرصت پرداخت به آن یا پیش نیامده یا نیمه کاره رها شده و یا حالا دیگر با گذشت زمان آن موقعیت از دست رفته است و در پاسخ به سؤالم در رابطه با علت این توقف یا عدم ورود به آن حوزه، اغلب درگیری با مصائب زندگی و کمبود وقت را به عنوان عامل بازدارنده بیان میکنند.
اغلب ما چه عمداً و چه سهواً آنقدر خودمان را درگیر روزمرگی کردهایم که جملهٔ “وقت ندارم” به یکی از پرتکرارترین جملاتمان تبدیل شده. جملهای که مانع از پیشروی ما میشود و کارهایمان، دیدارهایمان و حتی تصمیماتمان را حواله میکند به یک زمان دیگر. جملهای که بیشتر جنبهٔ توجیهی برای جبران ناکامیهای ما دارد و اگر صادق باشیم درمی یابیم که عمدتاً درست نیست.
بله این جمله درست نیست. من نیز علی رغم استفادهٔ مکررم از این جمله میدانم که مشکل من از برنامه ریزی اشتباه است نه کمبود زمان. من در برنامه ریزی آن طور که باید موفق نیستم و میدانم اگر شما هم کمی با خودتان صادق باشید، هم نظر خواهید شد.
اگر مدعی هستید که به چیزی علاقه دارید پس به هر طریقی که شده میتوانید شرایطی فراهم نمایید تا به آن بپردازید. انسان برای پرداختن به علایقش باید وقت بدزدد. شاید در وهلهٔ اول نتوانید آن طور که دوست دارید و نیاز است در آن حیطه وقت صرف کنید اما به تدریج راههایی خواهید یافت که میتوانید زمان بهتر و نتیجهٔ قابل قبول تری دریافت کنید. فقط کافی است عوض دستدست کردن، دست به کار شوید. خود را به نتیجههای حداقلی قانع کنید تا به تدریج شاهد پیشرفتهای بزرگتری باشید.
دیدگاهها