
مادرم در وهلهٔ اول آشنایی با هر کسی او را فرشته میپنداشت. نکات مثبتش را به حدی پررنگ میدید که قادر به دیدن عیوب او نبود. حتی تذکرات اطرافیان نیز ذرهای او را ظنین نمیکرد و او منتهای محبتی را که در توانش بود برایش عرضه میکرد.
طولی نمیکشید که درست مثل روابط قبلی با یک برخورد غیرمنتظره روبرو میشد و مادرم در شوکی ناشی از فرو ریختن بتش فرو میرفت. تا روزها تمام گفت و گوها و حرکات فرد هتاک را مرور میکرد و سر آخر به ما حق میداد که در تصوراتش نسبت به دیگری مرتکب خطا شده و باید آن رابطه را طور دیگری پیش میبرد.
اغلب ما از عدم آگاهی یا تنهایی آنقدر شیفتهٔ یک دوست و یک فرد معروف یا اعضای خانواده میشویم که پذیرش اشتباهاتشان در نظرمان غیر ممکن باشد. قضاوت زودهنگام میکنیم و بدون توجه و شناخت ضعفها و ذات واقعی او رابطه را با ذهنیات خودمان پیش میبریم؛ اما لازم است بدانیم که هر فردی در زندگی اشتباهات و ضعفهای مختص به خودش را دارد و فقط تفاوت در شکل خطا و میزان آن است.
اگر بپذیریم که انسانها پاک و منزه نیستند آن وقت بهتر میتوانیم عملکردشان را مورد بررسی قرار دهیم. با دیدن تفاوتها کمتر میرنجیم و وقت و انرژیمان را در روابط غلط هدر نمیدهیم.
دیدگاهها